نی نی خاله جون مهگل پا به این دنیا گذاشت
١/٨/٩١ پرنسس، عروس فشم بدنیا آمد.
میخواستیم بریم پیش مامی جون چند روزی بمونیم، که خاله جون زنگ زد گفت دارم میرم بیمارستان برای چکاپ ولی نی نی چون عجله داشت دکتر گفته بود زودتر باید بدنیا بیادبه دلیل فشارخون بالا .ما هم ذوق زده شدیم تا بابا علی از اداره آمد رفتیم بیمارستان ملاقات خاله جون.
فرداش ساعت یک ظهر خاله لیلا زنگ زد گفت نی نی به دنیا آمد دوباره ما شال و کلاه کردیم بدو رفتیم که نی نی رو ببینیم،وای خدای من واقعا عروس فشم بود چشم ها سرندی پیتی موها بلندو پر کلاغی، خدا نگهدار نی نی ما و همه بچه ها باشه.
فرداش که خاله جون میخواست مرخص بشه ماهم با چند تا چمدون لباس رفتیم بیمارستان که با هم بریم خونه خاله جون وقتی رسیدیم فشم خونه خاله جون ببعی سر بریدند که دایی مجید تورو با هلیا جون برد کنار رودخونه که خون ببعی رو نبینید،ولی مبین باهوشم، تا امدی گفتی ببعی رو پخ پخ کردید.
خاله جون تبریک میگم
و یه تبریک مخصوص برای بابی و مامی جون که نوه پنجم هم بدنیا اومد .متین، خاله لیلا. هلیا،دایی مجید. مبین ،مامان. ماهان ،خاله مینا.مهگل خاله زینب.