امروز ظهر با عمه مرضیه دستی به خونه کشیدیم تا که بعدازظهر با خیال راحت بریم برای خرید چرخ خیاطی بابا علی که از اداره اومد در حال تدارک دیدن سفره نهار بودیم که زلزله وارد آشپزخانه شد و رفت سمت سبد خوراکیهایش که زیر آبگرمکن به دیوار آویزان بود. ناگهان دیدم که زلزله در حال چپه شدن از روی چهارپایه ست.به سمتش رفتم بین زمین و هوا گرفتمش اما یه لحظه شوکه شدم!که این چیه به سر و رویم می باره که همه جا داره خیس میشه و آب همه جا روبرداشته؟ سرمو که بلند کردم دیدم ای دل غافل این زلزله از لوله آبگرمکن آویزوون شده که لوله شکسته. خندیدم و داد زدم بابا علی فلکه آب رو ببن...