تولد
خیلی فکر کردم چه مدلی برای نی نی وبلاگ جشن تولد بگیرم.
فکری به سرم زد وقتی مامی جونو بابی جون خونه نبودند با کمکه خاله لیلا وزینب یکی از فرشهارو جمع کردیم مبلهارو جابه جاکردیم وشروع کردیم رو سرامیک نقاشی کشیدن مگه مبین کوچولو میذاشتی ما کار انجام بدیم همش قلم مورو رو میخواستی که نقاشی کنی خلاصه چند ساعتی خوابوندمت،وقتی بیدار شدی منم کارم تموم شد
شب که خاله مینا آمد کیک ،فش فشه و شمع وارمر خریده بود تولد ما هم تکمیل شد کلی بهمون خوش گذشت بابی جون که قرار بود بره شمال بخاطر جمعمون نرفت .
هیشه میگفتند ساختن سخته خراب کردن آسون راست گفتند یه روزه کامل نقاشی کردیم نیم ساعته پاک شد مامی جون نمیذاشت پاک کنم میگفت بزار بمونه هر روز نگاهش کنم.