شاهکار مامان
شاهکار مامان
بیا تا بگم
امروز صبح از ساعت 10صبح تا 1ظهر بیرون بودیم یعنی آقا پسر پارک تشریف داشتند بعدناهار خوردیم کمی استراحت کردیم .دوستای مبین آمدند دنبالش نمیتونستم تنها بفرستم بره خودمم رفتم از وسطی بازی، دوچرخه سواری گرفته تا بالا بلندی بازی ،12نفر بودند .بزرگشون 14سالش بودخلاصه خسته آمدیم خونه یکی از غذاهای آریناموفرفری رو گذاشتم کلی ذوق داشتم که چه جوری در میاد ولی خراب کردم،
با اینکه خسته بودم زود دمی گوجه گذاشتم وقتی بابایی آمد اول دمی گوجه آوردم بعد شاهکار مامانو بابایی با دیدنش به به چه چه ای کرد که نگو تو دلم گفتم حالا بخور بعد ولی نه چنان با اشتها میخورد که نگو .
واقعا خستگی دراومد حالا کجا رفت نمیدونم
دو مدل گذاشتم مربع و گرد
گرده نازک شد بهتر در آمد
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی