اولین مهمان مبین
هشت صبح که بیدار شدم که کار خونه انجام بدم ،چون مبین مهمون داشت مبین هم بیدار شد نتونستم زیاد کاری بکنم نیکی جون مهمون مبین بود
(سایت نیکی /nikikuchulu.niniweblog.com به نیکی جونم سر بزنید)
کلی باهم بازی کردید و از سر کول هم بالا رفتید حالا بماند که یه دقیقه خوب بودید وبعد سر هم جیغ میکشیدید.
نیکی جون چه روز خوبی آمد خونمون ،روز ولین روز دوست داشتن نیکی جون ماهم دوست داریم مامان آرزو ممنونم که آمدید.
این کادو نیکی جون به مبین هستش
نیکی:مبین جان این چیه دستته؟
مبین:آبجی به این میگن هواپیما.
نیکی:داداش بیا نانای کنیم.
مبین:نه آبجی دستتو بنداز زشته همه دارن نگامون میکنند.
آبجی جون مگه هندونه میخوری ،این خیاره از سرش باید خورد.
مبین:نیکی جون یکمی بخندی بد نیستا؟میدونم خودتو بزور نگه داشتی.
به به چقدر شیرینه
چرا تلخ شده مامان؟