91/3/4
مبین جون امروز یکسالو یازده ماهه شدی ماه دیگه 4/ 4 تولدته دیگه برای خودت مردی شدی خوبو بدو میفهمی میدنی چه کاری بده نباید انجام بدی چه کاری خوبه،عزیز دل مامان وقتی صدای دزد گیر موتور بابارو میشنوی بدو میری تو راه پله میگی بابا جو جون بابا جون هم از ذوقش پله هارو چهارتا یکی میکنه که زود برسه ماچت کنه و خوراکی که برات گرفته بده بهت دیشب خونه دوست بابا جون شام دعوت بودیم قرار بر این شد بریم بیرون، تازه بساط قلیونو راه انداخته بودیم که بارون گرفت مجبور شدیم بریم خونشون بابا جون کمک کرد و جوجه هارو تو بالکن کباب کرد همه سر سفره بودیم که وقتی بابا جوجه رو آورد مبین بلند گف ت  ...
نویسنده :
مامان مبین
16:25