مترو سواری
وقتی بابا علی رفت دانشگاه ما هم هوای اندیشه رفتن زد سرمون دوتای رفتیم مترو با اینکه دومین بارت بود با تعجب به این ورو اون ور با دقت نگاه میکردی چند روزی خونیه بابای موندیم با خاله زینب عمو محمد رفتیم کنتاکی خوردیم خیلی خوش گذشت با عمو محمد بعد از چند روز رفتیم خونیه دایی مجی...
نویسنده :
مامان مبین
10:42